کوثر جونکوثر جون، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

نورچشمم، ثمره زندگیم

دهه کرامت

1390/7/25 11:38
نویسنده : مامان جون
675 بازدید
اشتراک گذاری

ناز گلم

این روزا حسابی سرم رو شلوغ کردی !! (آخه دارم از پوشک می گیرمت!) یعنی دارم یک مرحله دیگه از مستقل بودن رو بهت یاد می دم. خیلی سخته! آخه نمی دونم دقیقا باید کی ازت توقع داشته باشم که خودت بگی که دستشویی داری؟!

با یکی مشورت می کردم می گفت :

" اگه بچه ات نیاز داشته باشه که سی بار بهش آموزش بدی ، اگه 29 بار آموزش بدی و دفعه سی ام دعواش کنی ، در حقش ظلم کردی و این مصداق ظلم است و تو مستحق عقوبت ظالم!"

منظورش این بود که باید خیلی مواظب باشم که در برخوردام جانب انصاف رو داشته باشم که شما کودکی و تا وقتی درست یاد نگرفتی نباید ازت توقع داشته باشم.

توقع نداشتن کار خیلی سختیه!!! فهمیدن اینکه باید از کی و چطور توقع داشت هم کار سختیه!!!

ناز گلم

این روزا حسابی سرم رو شلوغ کردی !! (آخه دارم از پوشک می گیرمت!) یعنی دارم یک مرحله دیگه از مستقل بودن رو بهت یاد می دم. خیلی سخته! آخه نمی دونم دقیقا باید کی ازت توقع داشته باشم که خودت بگی که دستشویی داری؟!

با یکی مشورت می کردم می گفت :

" اگه بچه ات نیاز داشته باشه که سی بار بهش آموزش بدی ، اگه 29 بار آموزش بدی و دفعه سی ام دعواش کنی ، در حقش ظلم کردی و این مصداق ظلم است و تو مستحق عقوبت ظالم!"

منظورش این بود که باید خیلی مواظب باشم که در برخوردام جانب انصاف رو داشته باشم که شما کودکی و تا وقتی درست یاد نگرفتی نباید ازت توقع داشته باشم.

توقع نداشتن کار خیلی سختیه!!! فهمیدن اینکه باید از کی و چطور توقع داشت هم کار سختیه!!!

ناز گلکم

از اینها سخت تر بعد از توقع داشتن بخشیدن اشتباهات طرف مقابل است. گاهی ما می بخشیم اما فراموش نمی کنیم . و این خودش مجازاتی سخت تر از نبخشیدن است.

اما من یکی رو می شناسم که به بخشش و کرامت معروفه، یکی که ، وقتی می بخشه فراموشم می کنه! چون وقتی دوباره به سمتش می ری کاری می کنه که خودتم یادت میره دفعه قبل چه قولایی دادی و چطور زیرش زدی!

کسی که مامانت روز تولد اون به دنیا اومده. امام رضاعلیه السلام

امسال هم بابا جونت روز تولد امام رضا یک کیک خوشگل گرفت (که عکسش رو بعدا میزارم) و یک کیف و یک بلوز خوشگل تر. بابا جونت همیشه من رو شرمنده می کنه. امسال عمه جون عطیه ات و خاله جون زهرا هم خونه ما بودن.شما هم همش می گفتی تولد منه! و حسابی ذوق می کردی و دست میزدی.

نازنینم حکایت جشن تولد رو توی یک پست دیگه قبلا برات نوشتم!اما می خوام از کرامت خانواده ای بگم که عمریست همه ما بی اونکه بفهمیم جیره خوار سفره کرامت اونها هستیم.

یکی یکبار یک جایی یک جوری ! بهم گفت : وقتی مشکلی داری برو حرم، اگر مشکلت حل هم نشه حداقل آرامشی پیدا می کنی برای صبر کردن!

من بارها و بارها این رو امتحان کردم ، حکایت زیارت امام رضا ،حکایت این شعر...

گفتم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

نازنینم هیچ وقت تو زندگیت راه خونه این بزرگان رو گم نکن که اگه گم بشی...این رو بدون که این خانواده اونقدر مهربون اند که چشم به راه برگشتنت می مونند...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)