کوثر جونکوثر جون، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

نورچشمم، ثمره زندگیم

آپاندیس

1390/11/10 12:33
نویسنده : مامان جون
687 بازدید
اشتراک گذاری

 

دو شب دوری از تو برام مثل سالی گذشت. وقتی بخاطر عمل آپاندیست بستری شدم تمام غمم ، خواب شب تو بود، که مبادا بی تاب شوی ، که مبادا کم خواب شوی ، که مبادا...

شب اول به من سخت گذشت و شب دوم به تو سخت تر. شب اول درد عمل و تهوع های بعد از عمل آنقدر بی تابم کرد که چندین بار ملتمسانه از پرستارها خواستم مسکنی ، دارویی تزریق کنند تا شاید کمی ارام تر شوم. اما فردای آن شنیدم که الحمدالله آنشب را کنار پدرت خوب خوابیدی. اما شب دوم که از دردهای من کاسته شده بود ، شما نیمه شب بیدار شده بودی و سراغ مرا گرفته بودی.

 

دو شب دوری از تو برام مثل سالی گذشت. وقتی بخاطر عمل آپاندیست بستری شدم تمام غمم ، خواب شب تو بود، که مبادا بی تاب شوی ، که مبادا کم خواب شوی ، که مبادا...

شب اول به من سخت گذشت و شب دوم به تو سخت تر. شب اول درد عمل و تهوع های بعد از عمل آنقدر بی تابم کرد که چندین بار ملتمسانه از پرستارها خواستم مسکنی ، دارویی تزریق کنند تا شاید کمی ارام تر شوم. اما فردای آن شنیدم که الحمدالله آنشب را کنار پدرت خوب خوابیدی. اما شب دوم که از دردهای من کاسته شده بود ، شما نیمه شب بیدار شده بودی و سراغ مرا گرفته بودی.

نازنینم

دیشب به شوخی به پدرت که این روزها سخت درگیر مراقبت از من است گفتم : کیف داره آدم بنشیند و دیگری برایش شام و نهار بیاورد، پدرت در جوابم گفت: اما شام و نهار برای شوهر بردن بیشتر کیف داره!

راست گفت، این ذات مادری است. ذات همسری است . اینکه محبت کردن را از محبت دیدن بیشتر دوست دارد. اینکه خدمت کردن و مراقبت را بیشتر از خدمت دیدن دوست دارد. اما گاهی مادر هم فرصتی می خواهد برای تجدید قوا ، برای اینکه نیرویی کسب کند برای اینکه تکیه گاه همه باشد در خانه.

مادر منبع محبت کردن و فداکاری است اما گاهی آنقدر در وظایفش غرق می شود که یادش میرود او هم به محبت احتیاج دارد، او هم فرصتی می خواهد برای تجدید قوا...

مامان نرگس شب اول تمام لحظات با من بیدار بود و با من درد کشید و غصه خورد و ...

مامانی هم از کار و کلاس هایش زد و یک روز در بیمارستان پا به پای من بارها سالن بیمارستان را طی کرد تا حال من بهتر شود و یک شب و یک روز هم شما را نگه داشتند...

شاید شکر کردن عین ناشکریست! چون زبان ناقصم عاجز تر از آن است که شکر وجود این دو مادر عزیز را در زندگیم به جا آورد.

مادر هایی بهتر از برگ درخت

بهتر از آب روان

صاف و پاک و زلال مثل آینه

دخترم

اگر روزی من بودم یا نبودم بدون که این دو مامان (مامان نرگس و مامانی) خیلی دوستت دارن و خیلی برات زحمت کشیدند و همیشه قدردان زحماتشان باش.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)