کوثر جونکوثر جون، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

نورچشمم، ثمره زندگیم

امتحان سخت!

1392/3/16 9:21
نویسنده : مامان جون
751 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازنین دخترم

مدت هاست برایت ننوشتم. کوتاهی مراببخش!

عزیز دلم

حرفی داشتم آنقدر مهم که مرا بعد از مدت ها دوباره پای وبلاگت کشاند تا برایت بگویم و بنویسم. آنقدر مهم که گاهی فکر می کنم تمام اعمال ما را می تواند تحت الشعاع قرار دهد.

همه ما آدم ها با هدفی شروع به کاری می کنیم. یعنی خواسته و ناخواسته همه اعمال ما دارای هدفی است مهم نیست چه هدفی مهم این است که هدف موتور حرکتمان می شود.

مثلا پول درمی آوریم برای زندگی بهتر ! درس می خوانیم برای ترقی و پیشرفت! غذا می خوریم برای زنده ماندن و ...

تا اینجا مشکلی نیست ، مشکل از وقتی شروع می شود که ما وسیله ای را برای رسیده به هدفمان پیدا می کنیم  و روز و شبمان می شود آن وسیله ! آنقدر که گاهی فراموش می کنیم اصلا هدفمان چی بود؟ اصلا این وسیله ما را در رسیدن به هدف دورتر کرد و یا نزدیکتر؟!

بگذار برایت ساده تر بگویم...

مثلا می خواهیم ازدواج کنیم تا نصف دینمان کامل شود و به خدا نزدیک تر شویم؟! ازدواج می کنیم و آنقدر درگیر حاشیه هایش می شویم که فراموش می کنیم که قرار بود ما را به خدا نزدیک تر کند! و روز به روز از او دور و دورتز می شویم.

برای بدست آوردن پول تلاش می کنیم تا به آرامش بیشتری برسیم اما آنقدر غرق حاشیه هایش می شویم که آرامشی که از قبل داشتیم را هم از دست می دهیم.

و کار وقتی سخت می شود که بخواهی خودت را از دست این وسیله رها کنی ! آنوقت تازه توجیه هایت شروع می شودو انوقت است که هدف وسیله ات را توجیه می کند حتی به قیمت اینکه فقط در ظاهر به هدفت برسی اما در باطن قضیه تو روز به روز از هدفت دور و دورتر می شوی!!

عزیزم ... اینها که برایت نوشتم یکی از سخت ترین امتحانات خداوند است! تشخیص اینکه الان باید چه کنی؟! آنقدر سخت که خدا همیشه اولیایش را با آن آزموده است. تشخیص وسیله برای هدف!

مثلا حفظ جان از مهمترین اصول دین ماست ، جان را می خواهیم برای رسیدن به خدا اما گاهی باید مثل امام حسین از جانت بگذری برای رسیدن به او!

الان که اینها را برایت می نویسم احساس می کنم بحث سنگینی است ! آنقدر سنگین که می ترسم نتوانم آن را خوب برایت باز کنم!

راستش حال و روز کسی مرا بر آن داشت تا برایت از این مهم حرف بزنم . حال و روز رئیس جمهوری که تو تقریبا هم سن دوره دوم ریاست جمهوریش هستی. آقای احمدی نژاد مرد نیکی بود آنقدر خوب که خدا با آزمون سخت تشخیص وسیله و هدف آزمودش! احمدی نژاد آمد تا به مردم خدمت کند ، آمد تا مدافع رهبری باشد ، آمد تا شعارهای انقلاب را زنده کند اما مشکل از جایی شروع شد که او مرید مردی شد که با فرض داشتن همه خوبی ها او را روز به روز از اهدافش دور و دورتر کرد! و آنقدر درگیر حاشیه های مرادش شد که در عمل فراموش کرد که مردم درگیر مشکلات اقتصادی هستند ، فراموش کرد که هیچ کدام از دفاع هایش از مرادش او را در خدمت گذاری به مردم و رهبری نزدیک تر نکرد که نکرد ، تازه روز به روز شکاف بین خود و مردمی که بخاطرشان به میدان آمده بود و از آبرویش برای آنها مایه گذاشته بود بیشتر و بیشتر می کرد...

و اوج داستان آنجاست که باید از محبوبش برای هدفش می گذشت! شاید مثل ابراهیم باید اسماعیلش را قربانی می کرد ، اما نکرد! و تا آخرین روزها با حمایت صد در صدش از راه رفته اش بر نگشت.

عزیز دلم این حرف ها در زبان راحت است پای عمل ، تشخیص اینکه هدف وسیله را توجیه نمی کند خیلی خیلی سخت است!!!

برای این برایت نوشتم چون می خواهم تو بهترین انتخاب ها را در زندگی ات داشته باشی ، می خواهم از این امتحان الهی غافل نشوی که شیطان نیز با همین امتحان از درگاه خدا رانده شد! اینکه باید تشخیص میداد که هدف اطاعت از خداست حتی اگر مجبور باشد بر آدم سجده کند.

خیلی سخته کودکم

خیلی سخته که بخواهی برای هدفت وسیله ات را قربانی کنی . وسیله ای که تو را وسوسه می کند که : می توانی با من راحت تر به هدفت برسی! مثلا با پخش فیلم و صدایی از رقیبت او را از میدان به در کنی ، رقیبی که شاید حق اش هم باشد که له شود!اما هدف من وسیله ام را توجیه می کند؟

باز هم می گویم که می دانم چه سخت است و کسی را مزمت نمی کنم فقط می خواهم بدانی و چشم هایت را باز کنی تا بتوانی سر بزنگاه ها درست انتخاب کنی.

داستانی شنیدم که عجیب تکانم داد! داستان یکی از مردان خدا که در حال راز و نیاز با خدا درست وقتی که ، به اصطلاح ما سیم هایش وصل شده بود ، همسر بیمارش صدایش می کند و از او طلب آب می کند... انتخاب سختی است اینکه اجابت نیاز همسر قرار است او را به خدا برساند و حال او خود داشت با راز و نیاز به خدا میرسید! تشخیص سخت است و عمل کردن به تشخیص سخت تر ...قربانی کردن حال خوشش به خاطر اطاعت از فرمان خدا ...

اما عزیزم قشنگی این امتحانات زمانی است که دست به چاقو میبری و می خواهی اسماعیلت را قربانی کنی .انوقت همان خدای جبار ، رحیم می شود و جان اسماعیلت را ضمانت می کند ...

یعنی به همان هدفی که می خواستیم می رسیم اما از راهی که خدا خواسته و با ضمانت خودش.

نمی دانم توانستم روزنه ای از مسیر پر پیچ و خم الهی را برایت روشن کنم . مسیری که ما برای گام نهادن در آن مسیر متولد شدیم و فرصت زندگی یافتیم. مسیری که قرار است در آن رشد کنیم و بزرگ شویم و ....در آخر به مقام خلیفه اللهی که با هبوط حضرت آدم از آن دور شدیم ، برسیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)